، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

وقتی مامان کوچک بود!

گربه من نازنازیه! همش به فکر بازیه! گریه من ملوسه چه خوشگل و عروسه! وقتی که شب می شه چراغ خاموش می شه می ره تو رختخوابش تا صبح آفتاب بشه با دندونای تیزش با اون چشای ریزش می ره به دنبال موش شکار کنه اون باهوش! این شعر رو مامانی وقتی دبستان بودم گفتم و تا الان یادم مونده دوست داشتم تا پیر و خنگ نشدم واست بنویسم. ستاره گلم خوب خوب شده بالاخره دخترکم از اولین مریضی جدی خیلی قوی و سالم سربلند بیرون اومد. ولی کماکان بی اشتهاست و من بعد از هر وعده غذا به ظرفهای رنگارنگی نگاه می کنم که به امید اینکه بخوری هنوز پر از غذاهای جورواجوره! سرلاک! پوره میوه! میکس عدس پلو! و حتی سوپ مورد علاقه ات دیروز که واسه بابایی قورمه سبزی پخته بودم و...
18 مهر 1390

هدیه 10 ماهگی

بالاخره دقیقه 90 با وجود درخواست ویزای فوری ، کارامون درست شد . داریم می ریم دبی . هدیه 10 ماهگیت دختر خوشگلم خریدایی که برات می کنم. ایشاله به هممون مخصوصا مامان هدا طفلی که دیگه داره از خستگی تلف می شه خوش بگذره تا آخر هفته نیستم ولی بعد مفصل می آم گزارش می دم. پینوشت: دوست گلم که تلفن آزانس رو خواسته بودی می رم و برمی گردم اگه از کیفیت کارشون راضی بودم بهت اطلاع می دم. پینوشت2: می خوام تا حدی تو سفر بیخیال بشم و به خودم سخت نگیرم . یعنی میشه؟ پینوشت3: خیلی دلم می خواست تو این سفر با مامان جون همسفر بودیم ولی چه آرزوی محالی ...
18 مهر 1390

سفر نامه دبی!

خیلیییییییی خوش گذشت یک کلام! از بابایی ممنونیم که موافقت کردن بالاخره و رفتیم . از ستاره نانازی ممنون که اییییییییییییینقدر دختر گلی بوده و از مامان هدا ممنون که مقدمات و تمهیدات سفر رو چید. سفر عالی بود واقعا خستگی بارداری و زایمان و ... تا اطلاع ثانوی از تنم بیرون رفت. دقیقا نمی تونم بگم چرا خوش گذشته. شاید اینکه بعد از 10 ماه تونستن 3 شب تا خود صبح بخوابم . برام مثل رویا می موند شب اول وقتی صبح نگاه به ساعت کردم دیدم 7 صبح و فرشته کوچولوی من هنوز خوابه و بدون اینکه مامانی رو بیدار کنه تا خود صبح خوابیده شایدم چون یک دل سیر واسه دخترکم خرید کردم . به قول خاله مریم هی رفتیم خرید هی واسه ستاره لباس خریدم. هی رفتیم خرید هی واسه ستاره ...
18 مهر 1390

مادرانه های من!

پیسی ( پیشی) و پن که (پنکه) اولین کلمه های چهار حرفی که ستاره من تونسته بگه . خدا خدا خدا شکرت بخاطر وجود نازنینی که به من و بابایی هدیه دادی . دخترکم از پریروز یاد گرفته می گه پیسی چون دندون نداره که بتونه ش رو تلفظ کنه . هر کلمه ای که بهش می گم تقریبا هر کلمه آواشو در می آره و خودم می بینم که دخترک باهوشم چقدر تلاش می کنه حرف بزنه ولی چون فقط یه دندون کوچولو داره نمی تونه کامل حرف بزنه. یاد گرفته بوس صدادار ولی از راه دور می کنه و تا بهش می گم آفرین واسه خودش دست می زنه . کلا خیلی تعاملش زیاده و خیلی بچه اجتماعی هست . کار جدید امروز: دست ستاره رو می ذارم رو چشمم و می گم "چشم" . بعد می گم ستاره چشم کو و بلافاصله انگشتشو می ذاره رو چشمم و م...
18 مهر 1390

رمزدار می شویم!

دوست جونای مهربون تا اطلاع ثانوی پستها رو رمزدار می نویسم هرکسی رمز می خواد اطلاع بده . مهربونا آدرس وبلاگتون رو بذارید پست جدید که گذاشتم رمز رو خصوصی اعلام می کنم .
18 مهر 1390

درد دلهای من!

اصولا دوست ندارم از خودم تو وبلاگ ستاره بنویسم ولی گاهی تنهایی و غربت بهم فشار میاره و اینه که اینجا می نویسم و احتمالا تا وقتی ستاره بزرگ و سواددار بشه پاکشون می کنم . بخصوص مطالبی که در مورد دلخوریهام از خوانواده باباشه ! درددل 1: اینجا یه محیط شخصیه من فکر نمی کنم به کسی مربوط باشه که من چه مطلبی می نویسم که خوشایند اون باشه یا نه . من کلا اهل بحث نیستم راستش مسئولیتهای سنگین کاری و شغل 24 ساعته مادریم توانی دیگه واسه این بحثها یا دفاع از خودم نمی گذاره . نمی دونم شایدم درست نیست . به گفته دوستی اگه می دونی راحت درسته بیا و شجاعانه بنویس ولی دوست من من نه ادعای شجاعت دارم نه هیچ ادعای دیگه ای من فقط یه مادر عاشقم مثل هزاران مادر دیگه . و...
18 مهر 1390

مسابقه دندونی!

دیروز چهارشنبه 29 تیر به فاصله 4 روز از دندون دوم سومین دندون ستاره دراومد. یعنی اولین دندون بالا سمت راست. جالبه اولین دندون پایینش سمت چپ بود. و به نظر میاد داره دندون بالایی کناریشم در میاد. طفلکم دندونای بالا بیشتر اذیتش می کنه . دیشب یه کم داغ بود و یه چند روز هم حالت اسهال داشت. مسابقه نی نی شگفت انگیزه ! ستاره به 5 تا از دوستاش رای داد هرچند که همه نی نی های اینجا رو دوست داریم ولی خب محدودیت رای بود حالا ببینیم کی برنده میشه. ستاره خانم هم که شنیدن مسابقه نی نی شگفت انگیزه تصمیم گرفتن مامانشونو شگفت انگیز! کنن. ای شیطون تو اون بالا چکار می کنی؟ این چند روز خیلی روزای خوبین. مامانم اومدن و من و ستاره حسابی کیف می کنیم . ستاره س...
18 مهر 1390

بدون عنوان

اپیزود اول برداشت اول: روز آخر ماه - کلی حساب کتاب - پرداخت حقوق پرسنل - خسته از بیخوابی و بدخوابیهای شب قبل با کمر درد عجیبی که دیگه اگه نباشه تعجب می کنم از جام بلند می شم و با حداکثر سرعت خودمو به ستاره می رسونم که تو تختش بیدار شده و با لبخند و صدایی که همه تلاشم اینه که پر انرژی باشه بغلش می کنم تا آماده یه روز پر کار بشیم. آماده می شیم و می ریم سر کار . ستاره با همه خوش و بش می کنه و بعد از 2 ساعت از زمان بیداری و خوردن می می به خواب می ره . با عجله و استرس سعی می کنم بیشتر حسابا آماده پرداخت بشه قبل از بلند شدن کوچولوی پر انرژِیم. ستاره بعد از خوابیدن بیدار میشه و حسابا نصفه مونده. باید باهاش بازی کنم . بابایی هم کمک می کنه و باهاش ...
18 مهر 1390

11 ماهگی

11 ماهگی دخترکم با دراومدن چهارمین دندون مصادف شد . مبارک باشه خانومی! مامان جون دیشب رفتن. به قول ما شیرازیها جاشون سبزه دیشب ستاره رو بردم دکتر واسه چکاپ . کلی واسه دکترش شیرین بازی درآورده. وزن:9 کیلو و 100 گرم . با توجه به وزن تولد 2 کیلو و 820 گرم آفرین به مامان هدا قد: 76 . به گفته دکتر متوسط قد بچه های ایرانی در یکسالگی 75 . آفرین به بابایی توانایی های ستاره در 11 ماهگی: صبح کلی کتاب بغل زده و دونه دونه ورق زده واسه باباییش و خونده ستاره کبوتر کو؟ ستاره: پر پر پر پیشی کو؟ ستاره: پیسی و اشاره به موبایل که فیلم پیشی توشه تازگیها هم بچم مامور ایمنی شده به محض دیدن لیوان چایی : داغ داغ داغ و انگشت اشارشو تکون می ده و با لبش...
18 مهر 1390

نظر سنجی!

ساعت 10 شب : ستاره شام خورده ، پوشک عوض، از تو کتابخونه خودش یه کتابو به انتخاب بر می داره با هم می خونیم. شب بخیر به بابایی . میریم تو اتاقش که تاریکه می می مامانو می خوره و در همون حال تکونش می دم و لالایی می خونم . خواب آلوده ولی هنوز خواب نیست می می عوض می کنه و دوباره تکون و لالایی . معمولا بعد از یکربع به خواب فرو می ره . بغلش می کنم و آروم تو تختش می ذارم و می خوابه ولی بعضی وقتا تا می ذارمش تو تخت یا بعد از چند لحظه تو تخت بیدار می شه و گریه می کنه . دوباره بغلش می کنم و راه می برم و تکونش می دم. این کار چند بار تکرار می شه . دیگه پشتم می سوزه و از بابایی کمک می گیرم و دعا می کنم بخوابه آخه گاهی بد قلق می شه و من مجبورم از اول شیر بد...
18 مهر 1390